دسامبر سال 1992 خیابان “سامانی – دوشنبه تاجیکستان .
با اینکه هنوز چند ماه است که به تاجیکستان آمده ام اما با لهجه دری تاجیکان آشنا شده و آنرا می فهمم. هنوز زمستان سرد و پر برف «دوشنبه » تمام نشده است . عصرها ، هوا خیلی زود تاریک می شود ، میدانم که یکی از هموطنان ایرانی ، قرار است فردا به ایران برود ، پست و بانکهای کشور فعالیت نمی کنند برای ارسال نامه و هر محموله ای باید از همین طریق ارسال توسط مسافر استفاده کرد. باید از محله » علیشیر نوایی» به یکی از مناطق مرکزی شهر بروم و بسته ارسالی خود را به مسافری که قرار است فردا به ایران برود بدهم . وسا یل نقلیه عمومی کار نمی کنند ؛ حکومت موقت تحت رهبری » اسکندر اف» به عنوان کفیل ریاست جمهوری ، قادر به کنترل امور کشور نیست.مردم استان جنوبی که به» ختلان زمین » معروف است در شهر » کولاب » سر به شورش برداشته اند و حاضر به پذیرش حکومت موقت نیستند و ادعا یشان هم اینستکه : کفیل ریاست جمهوری » اسکندرف » از پامیر و بدخشان است ومعاون او» عبدالله جان اف» از شمال وشهر خجند و جنوبی ها (کولا بی ها) سهمی در قدرت ندارند . نشانه های جنگ داخلی کم وبیش به چشم میخورد . دزدی اموال عمومی و غارت مغازه ها از اخبار عادی و شایعاتی است که دائما دهان به دهان می چرخد . حتی نشانه هایی از قحطی دیده میشود . حکومت نام » دولت مصالخه ملی» دارد وشهر در محاصره تانکها و نفر برهای ازبکها و متحدین داخلی اشان» جبهه دموکراتیک خلق ، متشکل از کمونیستهای منطقه کولاب ، شخصیتهای سیاسی آن منطقه و لمپنها و جنایتکاران کولابی است » است .

مجسمه شاه اسمعیل سامانی در میدان مرکزی شهر دوشنبه
هوا رو به تاریکی میرود که از خانه بیرون می آیم و کنار خیابان منتظر عبور اتفاقی ماشین یا وسیله نقلیه ای هستم که از دور مینی بوس کهنه ای زوزه کشان، راه خود را در آن غروب تاریک و زمستانی بطرف مرکز شهر دوشنبه باز میکند . دست بلند می کنم و نشان می دهم که بطرف مرکز می روم . خوشبختانه می ایستد و سوار میشوم . می بینم که چهار – پنج مسافر دیگر نیز نشسته اند . بعد ازطی مسافتی متوجه می شوم که افراد حاضر در ماشین نه مسافر که دوستانی هستند که با یکدیگر علامت هایی رد وبدل می کنند . و یکی از آنها از جای خود بلند میشود و نزدیک من می نشیند و با لهجه محلی میگوید : هی بجه چی در کیسه داری همو زونتیکت بته یه بینیم ( پسر تو جیب هات چی هست ؟ اون چتر روکه در دستت است بده بیبنم ) تازه متوجه می شوم اینها یک دسته دزد هستند که به شکل مسافر کشی به شکار آدم ها میروند . نکرانی من بیشتر بخاطر مقدار پولی است که در جیب دارم که مبلغ 200 دلار است . می دانم اگر این مبلغ را در جیب من پیدا کنند ، دو کار را حتما خواهند کرد ، اول اینکه پول را میگیرند و دو م راهی ندارند جز اینکه من را سر به نیست کنند چون به نظر آنها این مبلغ ،مبلغ کلانی است ( بعنوان مثل آنموقع با این مبلغ می شد در شهر دوشنبه یک اپارتمان دو خوابه با کلیه وسایل خرید .مبلغی در حدود 16000تومان ) و بنظر انها من برای پیدا کردن دزدان به پلیس و…. مراجعه خواهم کرد و موجبات درد سر احتمالی آنان را فراهم خواهم کرد. من که احساس می کنم خطر بسیار جدی است ، با صدای بلند به یکی از آنها که قلدرتر از بقیه است میگویم : در تا جیکستان با مهمان این چنین برخورد می شود ؟ وی که می شنود من با زیان فارسی اما با لهجه تهرانی وی را مورد خطا ب قرار داده ام رو به من می کند و می گوید : هی بچه، کنی، گپ زن ، خودت از کجایی ؟ ( پسر حرف بزن ، بگو بیبینم از کدام کشور هستی ) و من می گویم از ایران هستم .

مجسمه ابو علی سینا در دوشنبه تاجیکستان. فیلسوفی مغرور و سربلندکه سر بر آسمان می ساید . با آن بوعلی امامه بر سر و آخوند مآب که در ایران به ما معرفی شده تفاوت بسیار دارد
وی به یکباره گویی که برادر بزرگش را دیده است دو دستش را به حالت بسته روی سینه ا ش می گذارد و با لحن معذرت خواهانه میگوید : «عکه حضرت بخشش ایرانی هستی نوردیده تاج سر ، بچکا مزاح قتیت کرد نی بودند » ( حضرت آقا ببخشید : جوانک ها با شما فقط شوخی کردند ) و بعد به صدای بلند گفت :» میهمان را چقه نشوید ، کنی، کجا رفتنی است و ی را همو جا راهی کنید » ( با میهمان ، کاری نداشته باشید ببینید کجا می رود به همان جا راهیش کنید ) . فردی که چتر را از من گرفته بود با نگاهی خجلت زده آن را به من بر می گرداند ومن چند دقیقه بعد در خیابان «لنین » مقابل شعبه «بانک تجارت ایران» از مینی یوس پیاده میشوم. این مردم مردمی عجیب هستند که با معیارهای جامعه شناختی که من یا آنها آشنایی دارم قابل تحلیل نیستند.

دختران منطقه “ختلان زمین” در حنوب تاجیکستان از زیبا ترین دختران اسیای میانه هستند
انگار این جامعه در همان مناسبات اجتماعی 1924 سالی که ژنرال فرنزه روسی ، اسیای میانه و دوشنبه را برای بلشویک ها فتح کرد منجمد شده است و حالا با فروپاشی شوروی، مردم به همان مناسبات اجتماعی آن سالها بر گشته اند . هر چند که این مردم اکنون یک تجربه هفتاد ساله زندگی در روابط اجتماعی روس سالار سوسیالیستی با گرایش اقتصادی سرمایه داری دولتی از سر گذرانیده و لاجرم از این سیستم هم تاثیر بسیار گرفته اند . در قلب پایتخت کشور، یک راهزن از ؛ امکان دزدی می گذرد چون می خواهد به میهمان ایرانی احترام بگذارد ؟!!!!!
بقیه بخشهای این نوشته را در اینجا بخوانید
Leave a Reply