به خانه کاوه فرزند ملت خوش آمدید
چرا نامیدن ” علی خامنه ای |بعنوان یک مارکسیست اسلامی ، منطبق باواقعیت است
در ادبیات سیاسی ما فارسی زبانان واز دهه پنجاه اصطلاح ” مارکسیست اسلامی” از سوی دستگاه اطلاعاتی نظام پهلوی دوم ، به کسانی اطلاق می شد که برای پیشبرد امور مبارزات سیاسی خود ، التفاطی میان اسلام و شیوه های مبارزات منسوب به مارکسیست – لنینیست ها ، ابداع کرده و در تقسیم بندی های بین المللی عملا در کنار اردوگاه سوسیالیزم واقعا موجود به مرکزیت شوروی قرار می گرفتند . منظور از به کار بردن این اصطلاح هم این بود که این گروههای سیاسی ، مسلمان نبوده کافر و کمونیست بوده و برای فریب مردم لباس دین و دینداری پوشیده اند .
البته نباید فراموش کرد که این اصطلاح در اطلاق به ،” محاهدین خلق ” نه فقط از سوی “ساواک ” و برای تضعیف آنان به کار برده می شد ، که بعضی تحلیلگران چپ مانند ” بیژن جزنی ” نیز همین اصطلاح را نه برای تضعیف ” مجاهدین خلق ” که اساسا یا دیدی تحلیلی به کار میبردند . در سالهای بعد از انقلاب نیر ،” سعید حجاریان ” تئوریسین و مقام امنیتی سالهای اولیه حیات حکومت اسلامی نیز در تحلیل های خود ، مجاهدین خلق را به این صفت ، موصوف می کرد .
حالا سالها ی طولانی از ان دوران گذشته است ، بر همه معلوم شده است که :”مجاهدین ” عملا تنها نیرویی هستند که می توان به طرز بر خورد آنان با دین و اسلام به آنها لقب ، پروتستانهای مسلمان داد . اینان خواهان تغییرات اساسی در نگرش دینی به جهان و زندگی بوده و در حوزه مبارزات سیاسی ، هیچ ربطی به بر خورد مارکسیسم – اسلامی به سیاست ندارند . این بحث را به خود مسلمانان وا می گذاریم و به بحث خود باز می گردیم .
سالها قبل از اینکه در ایران به شباهت های میان شیوه های مبارزاتی مسلمانان انقلابی وانقلابیون مارکسیست ، توجه شود ، ” کارل پوپر ” در کتاب ارزشمند خود با نام ” جامعه باز و دشمنان آن” با هوشمندی خاص خود به این نکته توجه کرده بود .
” پوپر” در آن کتاب به این موضوع اشاره می کند که وجه مشترک ، مار کسیست های انقلابی و دینمداران بنیاد گرا در برخورد با مقوله دولتمداری و نظام سیاسی اینستکه هردو به حکومت بر گزید گان غیر منتخب و در یک پروسه غیردمکراتیک معتقد بوده و یکی خود را بر امده از ضرورتهای تاریخی و منتخب طبیعی طبقه بر گزیده تاریخ یعنی کارگران دانسته و آن دیگری حق دولتمداری خود را نتبجه برگزیده بودن قوم یا مذهب خود از جانب خدا می داند ، که نتیجه عمل در هر دو مورد به حکومت بر گزیدگان غیر منتخب بر مردم منجر می شود .
نگاهی به ادبیات به کار برده شده در حکومت اسلامی در مورد کشف رهبر و نه انتخاب رهبر ار سوی مردم وشباهت آن با رهبران مادالعمر نظامهای سوسیالیستی سابق و فعلی از کاسترو و رهبر کره شمالی تا رهبران وقت اتحاد جماهیر شوروی بیندازید تا شما نیز این شباهت وافر را ببینید .
شیاهت تلم دیگر که در حوزه میدان عمل و گردش امورسیاسی میان این دو نظام و سیاستمداران به چشم می خورد ، حاکمیت اقلیت مسلح در این کشور ها بر جریان امور است . در کشورهای با نظام سوسیالیزم انقلابی ، نخبگان حزبی که سابقه آن به هسته انقلابیون حرفه ای ، حزب لنینی ” بالشویک ” بر میگردد ، به هر شکل ممکن با داشتن یا نداشتن تخصص لازمه ، مسئول تخصصی ترین امور می شدند ، در ایران امروز تحت حاکمیت ، حزب الله نیز بر مبنای ، آن دسته مومنان که با توجه به آیه اول سوره محمد ،” اشداء علی الکفار، رحمائ بینهم ” یعنی آن دسته ای از بر گزیدگان ، که میان خود با رحم و شفقت و در بر خورد با دشمنان خود با شدت تمام بر خورد می کنند ، بر امور ی که هیچ تخصصی در آن ندارند حاکم شده اند ، بر این مبنا است که مثلا در جمهوری اسلامی یک لوله کش مانند قاسم سلیمانی ژنرال چهار ستاره می شود و در کوبا ، ” ارنست چگوارا”ی دانشجوی ناتمام دانشکده پزشکی ، به دادستلن انقلاب و بعدا به رییس کل بانک مر کزی کوبا انتخاب می شوند . البته در ج.ا و آن نظامهای فوق الذکر ، از این مثالها بسیار است و ذکر همه آنان مثنوی هفتاد من ، می شود .
شباهت تامه دیکر میان این دو دسته از نظامهای سیاسی که به شیاهت عمل میان این دودسته از نظامهای به ظاهر متضاد ، می رسد شعار ی که سوسیالیستهای انقلابی مبنی بر “یا سوسیالیزم یا بر بریت ” به کار برده وبر مبنای آن هر مسلک سیاسی دیگر راه به بربریت برده و افراد و احزاب معتقد به این شعار ، عمق ذهینیت بنیاد گرایانه خود را نشان می دهند .این شعار با شعار مسلمانان بنیادگر ا مانند مثلا شیعیان حزب اللهی حاکم بر ایران چقدر فرق دارد که می گویند “اسلام بالاترین است و فراتر از اسلام هیج جیز نیست ” و عملا هر عقیده غیر اسلامی را منتج به گمراهی و ذلالت و … می دانند ؟؟
جالب است که در هر دو نظام سیاسی ، در بر خورد با مخالفین سیاسی خود با آنان بعنوان کسانی که از دایره انسانیت خارج شده و نظام حق دارد با آنان هر بر خورد شدید و توهین آمیز ممکنه را بکند ، یکسان عمل می کنند .
البته بخشهای وسیعی از چپ های ایرانی امروز دیگر در آن حد انجماد فکری ندارند و تغییر کرده اند و منظور من شباهت های اجرایی و تئوریک ، حکومت اسلامی با ان نظریه هایی بود که امروز رسما در یک یا دو کشور و بطور غیر رسمی در کشورهای بر جای مانده از شوروی جاری است .
در حوره اتحاد ها ی بین المللی هم نزدیکی نظام ارتجاعی اسلامی با روسیه ، چین ، کره شمالی ، نشان در واقعیتهای فوق الذکر داشته در عبن حال باید به سرشت مشترک این کشور ها در برخورد با مدرنیته و کشورهای پیشرفته سر مایه داری نیز توجه کرد .
در حوزه اقتصاد نیر آن اشتراک نگرش در مورد حاکمیت غیر منتخب و نخبگان بر امده از ضرورت تاریخ یا برامده از منتخب خدا بودن ، منتج به ، حاکمیت فاسدترن گروههای قدرت سیاسی – اقتصادی در ایران اسلامی و یا در چین کمونیست و روسیه ماتریالیست شده است .
حالا باید در این میان و بعد از این همه استدلال های اولیه ، ” خامنه ای مارکسیست – اسلامی” را پیدا کنیم . حقیقت اینست که امروز و بیشتر از همه ، رهبر حکومت اسلامی ،”علی خامنه ای ” تئوریسین این نظرات بوده در راه وحدت عمل بیشتر ایران و روسیه و چین ، تقلا می کند ، این علی خامنه ای است که دردیدار با هنر مندان حزب اللهی گفت ، بهترین کتابی که خوانده است ، کتاب ، ” دن آرام ” و ” گذر از رنجهای آلکسی تولستوی” است که هر دو چیزی در حد خاطرات جبهه و جنگ ، همین نویسندگان با بصیرت خودمان ، منتهی با سبک رئال – سوسیالیستی و تخصصی تر درشوروی آنروز بوده است .(1)
همین علی خامنه ای است که در ملاقات با رهبران کشور های با گرایش چپ در بیان ضدیت کور با آمریکا سر از پا نمی شناسد و ورد “امپریالیزم ” از دهانش نمی افتد و البته یادش نمی رود که در ملاقاتهای داخلی از لغت لنینی ” امپریالیزم ” تقیه کرده و به جای آن از ” استکبار ” استفاده کند .
این وحدت نگرش ها ، بنیاد گرایی در حدی که هر کس غیر گرایش سیاسی خود را یا مهدورالدم بدانند و یا ضد خلق ، این حاکمیت فاسد ترین گر وههای قدرت بر سیاست و اقتصاد ،این ضدیت با دموکراسی ، راستی علت این همه اشتراک در چیست ؟
آن علاقه قلبی رهبر حکومت اسلامی به ادبیات سوسیالیستی ، آن شور وصمیمیت میان “خامنه ای” و ولادیمیر پوتین” و ملاقاتهای خارج از عرف دیپلماتیک میان این دو آنقدر زمینه فراهم می کند که شما نیز مانند من معتقد شوید رهبر حکومت اسلامی مصداق بارز یک “مارکسیست اسلامی” دو آتشه است .
البته امیر عباس فخر آور ” در کتاب ” رفیق آیت الله ” ، نیزدلایل مدقنی مبنی بر اینکه رهبر حکومت اسلامی ، درس خوانده دانشگاه مارکسیست – لنینیستی ، پاتریس لومومبا است نیز مطرح کرده است که خود نیز جالب توجه بوده شاید بتواند بیشتر از استدلالات من مارکسیست – مسلمان بودن “علی خامنه ای” را اثبات کند .
این جملات از سایت رسمی ” ” خامنه ای” گرفته شده است
1– خودِ شولوخف هم، بلاتشبیه مثل شما آقایان است. یعنی اصلاً پدید آمدهی انقلاب است؛ مربوط به طبقهی انقلاب است؛ نویسندهی انقلاب است. او که در دوران انقلاب اکتبر در جوانی به سر میبرده است، «دُن آرام» را تحت تأثیر حوادث و وقایع انقلاب نوشته است. دومین رمان هم «گذر از رنجها» ی آلکسی تولستوی است که گفتیم ابتدا ضدّانقلاب بود. رمان «گذر از رنجها» نه فقط از لحاظ داستانی، که از لحاظ گرایش به اصول انقلاب و مجذوب بودن در مقابل حوادث و پدیدههای انقلاب و ترسیم زیبای حوادث آن، بهتر از رمان «دُنِ آرام» است. «گذر از رنجها» در واقع چهرهی انقلاب را زیبا ترسیم کرده و زیبا نشان داده است.
افق جنگ داخلی در ایران . آیا اجتناب از آن دیر شده است.؟
Leave a Reply