به وبلاگ کاوه فرزند ملت خوش آمدید
سال 1313 است ، ” رضا شاه توانسته است آرامش نسبی را بر مملکت برگرداند و مملکت را از حالت ملوک الطوایفی و “حسینقلی خانی ” بیرون بیاورد . به ترکیه سفر کرده است و در این فیلم با ” کمال آتاتورک ” در حال صحبت است . جالب است که در این فیلم صدای ” پدر ملت ” شنیده می شود .
“رضا شاه کبیر ” در حقیقت ” پدر ملت ” بود .
پدرم برای من تعریف می کرد که در سالهایی که خوزستان غرق در آشوب بود ، وی سرباز و در اطراف “اندیمشک ” مامور حفا ظت از تاسیسات ابتدایی استخراج نفت بود . در نیمه شبی در بیابان غرق در تاریکی ، صدای پای آدمی را در پشت سر خود می شنود و تفنگ خود را که احتمالا ” برنو ” یا ” ام یک ” بوده با کشیدن گلنگدن مسلح می کند و به سمتی که صدای پا از آنسو می آمده است نشانه می رود ، صدایی به وی می گوید : سرباز تفنگت را بینداز خودی هستیم …. پدرم ادامه دا ده می گفت : نعره کشیدم و گفتم : یک قدم بیایی شلیک می کنم یا اسم شب را بگو … آن صدا می گوید : سخت نگیر ، سر تفنگ رو اونطرف کن …
پدرم می گفت : شنیده بودم که شب ها فرما ندهان برای کنترل سربازان به پست ها سر کشی می کنند ، شک کردم که ممکنست واقعا خودی باشند و اگر شلیک کنم کار خراب شود اما بازهم از ترس اینکه آن فرد دشمن باشد با خشم فریاد زدم : یا بدون معطلی اسم شب را می گویی یا شلیک می کنم و موضع شلیک گرفتم … در این موقع آن صدا اسم شب را گفت و من از موضع شلیک در آمدم و گفتم نزدیک بیا …
پدرم می گفت : وقتی آن فرد در فاصله ای قرار گرفت که قابل تشخیص بود دیدم افسر عالی رتبه بلند بالایی در حال نزدیک شدن به من است ، نزدیکتر که آمد ، تازه فهمیدم ای وای من این ” شاه ایران ” رضا شاه است . ، پافنگ کردم ، احترام نظامی گذاشتم و با حالت ترس می خواستم معذرت خواهی را شروع کنم که وی با حالت مهربانانه ای “آزاد ” گفت و با من دست داد و در حالیکه پیشانی ام را می بوسید ، گفت : سرباز وظیفه ات را خوب انجام دادی ؛ و بعد از آن گفتند : پسرم دستور تشویق تو را خواهم داد ؛ کمی بامن از وضعیت و رضایت و شکا یتم پرسید و بعد از مدتی موکب همایونی از راه رسید . ” شاه ” هما نجا دستور تشویق من را داد و بعد ار چند د قیقه موکب هما یونی به راه خود ادامه داد .
////////////////////////////////////////////////
Leave a Reply