سال نو بر همگان مبارک باد به امید سال پر از پیروزی و امید برای ایران و ایرانی

آیا دختران تاجیک برای ازدواج با مردان ایرانی مناسب هستند ؟

 

چرا دختران تا جیک به مردان ایرانی عشق می ورزند  2

      1    ” زهره ” دختری از دوشنبه تاجیکستان

 مقدمه :  این نوشته ، ماجرایی واقعی را بازگو می کند که در میان سالهای 1998 تا 2009 اتفاق اقتاده است  و جز درمواردی که نتوانسته ام اجازه درج نام افراد را بگیرم ، نام همه افراد و مکانها ، واقعی است ، تصاویر نیز واقعی هستند  و اساسا برای مردان و خانواده های ایرانی که به مناسبت های مختلف برای کار یا تحصیل به روسیه و یا کشور های آسیای میانه می روند  ، می تواند حاوی بیان واقعیتهای به تجربه در آمده باشد و به انان در ارتباط گیری در محیط کارو تحصیل و تجارت کمک کند . این نوشته را اساسا با هدف  کمک به شناخت بیشتر مردم آن مناطق  و کمک به ایجاد ارتباط میان ایرانیان و مردم تاجیکستان و ازبکستان و مشخصا  در  حوزه رابطه و دوستی میان  مردم این  سرزمین ها بخوانید

This slideshow requires JavaScript.

 

نباید از خاطر برد که که تاجیکان و ازبکها  بسیار به ما شبیه و مردمی بسیار خونگرم و اجتماعی ، پاک نهاد و سنتی هستند وبه ایرانیان بسیار احترام می گذارند و در زبان ما ، لهجه و سنت ها ی ما گذشته های خود را می جویند ، همچنان که ما در سمرقندو بخارا و دوشنبه و تاشکند ، پاره هایی از فرهنگ بزرگ و پر افتخار ایرانی خود را می یابیم . بنابراین اگر در این خاطرات به اتفاقاتی منفی اشاره رفته است ، نمی توان از آن حادثه بعنوان اینکه مردم خوب تاجیک را محکوم کنیم ، یاد کرد ..

این نوشته در 4 تا 5 قسمت تنظیم شده است که بتدریج منتشر می شود . البته از همین اول به شما هشدار می دهم که پایان این قصه و حکایت واقعی چندان خوشایند نیست و به ” مرگ ”  شخصیت اصلی داستان یعنی ” زهره ” منجر می شود .

***********************************************

اولین بار که اورا دیدم در ” بازار برکت ” در مرکز شهر ” دوشنبه ” بود ،  در آنجا همراه با دوستش ، “ناتاشا” ،  ” در حال خرید بودند ، ” ناتاشا ” را از قبل می شناختم ، البته ” ناتاشا ” مخفف نام ” ناتالیا ” است روسها وقتی می خواهند اسم فرد یا یک شی را مخفف کنند و یا با محبت نام یک فرد را صدا کنند به آخر  یا بخشی از اسم آن فرد ” شا” ، اضافه می کنند . ” ناتاشا ” دورگه روس و آدربایجانی بود ، مادرش  ” روس ” و پدرش از اهالی ” آدربایجان شوروی ” بود وبا خانواده اش در محله ” لوچاب ” دوشنبه  زند گی می کرد ند .  گاها به خانه آنها می رفتم و پدرو مادر ” ناتاشا ” می دانستند که او با من دوست است . معمولا

 

یکی از بازار های سنتی شهر دوشنبه بازار سبز ( زلونی بازار ) 

دختران روس یا دو رگه روس  بعد از 18سالگی   حق دارند با یک مرد دوست بوده و رابطه داشته باشند و از نظر عرف نیز این موضوع پذیرفتنی است ، اما اگر همان دختر دائما دوست پسر خود ر ا عوض کند  به او با نظر خوبی نگاه نمی کنند در میان دختران تاجیک ، معمولا این موضوع پذیرفته نیست مگر اینکه آن زن ، مطلقه باشد و در این صورت اینکه وی یک دوست ثابت مرد داشته باشد برای وی ننگ و عار نیست و به وی با نظر بدی نگاه نمی کنند .

منظری از محله لوچاب شهر دوشنبه  تاجیکستان 

اینکه مرد متاهل باشد هم و با یک دختر جوان یا خانم طلاق گرفته ارتباط نزدیک داشته باشد را مردم بطور جدی به ان مرد با نظر بدی نگاه نمی کنندو با اینکه این کار غیر قانونی است اما عرف پذیرفته شده و قانون نوشته نشده ای مرد را به این کار مجاز می داند ، مگر اینکه همسر مرد ، نسبت به این کار اعتراض نماید که معمولا هم  فریادش به جایی نمی رسد .  در آسیای میانه چنین ترکیباتی از خانواده هایی که مادر روس باشد و پدر از اهالی یکی از کشورهای آسیای میانه باشد را  زیاد می بینید ، بازهم باید دقت داشت  که  فرهنگ حاکم بر چنین خانواده هایی بستگی دارد که مرد خانواده از کدام کشور آسیای میانه و یا قفقاز باشد . مردانی که با یک خانم روس ازدواج کرده اند اگر از اهالی تاجیکستان ، قرقیزستان و ترکمنستان  ازبکستان، تا تارستان و یا چچنستان   باشند ، معمولا روابط سنتی – اسلامی را بر تربیت زنان و فرزندان خود حاکم می کنند و در مورد رابطه دختر جوان و یا حتی دختر طلاق گرفته اشان با یک مرد بخصوص اگر خارجی باشد ، حساسیت نشان می دهند  اما مردان اهل گرجستان ، آذربایجان ، ارمنستان ، خود رنگ وبوی تربیت روسی گرفته و محیط تربیتی خانوادگی اشان  عموما غیر دینی است . محیط تربیتی خانواده ” ناتاشا ” نیز غیر سنتی بود به همین خاطر من براحتی به خانه آنها رفت و آمد می کردم ودر جشن و ها و اعیاد نیز در مراسم انها بعنوان دوست “ناتاشا “حضور داشتم ، مدتی با ناتاشا دوست بودم تا اینکه متوجه شدم وقتی او سوار بر ماشین من است ، مردان دیگر برای او دست تکان می دهند و گاهی از من می خواست که توقف کنم تا با آنها که عموما هم جوان و پولدار بودند صحبت کند ،  اینطور که من فهمیده ام ما مردان ایرانی معمولا خود را در ارتباط با جنس مخالف از هفت دولت آزاد می دانیم ، اما اگر همسر که جای خود دارد ، دوست دختر و یا همکاسی دخترمان با مرد دیگری سلام علیک هم بکند به او خشم می گیریم ، طبیعتا من هم از این سلام علیک های ” ناتا شا ” خوشم نمی آمد و بدنبال آن بودم تا بهانه ای پیدا کرده و دوستی ام را با وی قطع کنم ، بخصوص که معمولا به یک دختر با تربیت روسی – اروپایی نمی توان اعتراض کرد که نباید با مردان دیگر سلام علیک و یا حتی گپ و گفت داشته باشد ، چه اینکه چنین دخترانی هیچ نوع رابطه ای با جنس مخالف را از دوست پسر و یا حتی شوهر خود مخفی نمی کنند ، یعنی اگر در پس و پشت چنین روابطی ، رابطه غیر اخلاقی نباشد که اساسا دلیلی برای مخفی کردن آن نمی بینند و از آن دفاع می کنند و شما را مجاز به اعتراض نمی بینند واگر رابطه خاصی باشد بازهم آنرا مخفی نمی کنند و تو باید بپذیری که تو تنها دوست پسر وی نیستی و او مقید نیست و ارتباط شما هم جدی نیست ، اما در مورد زنان روس که با یک مرد ازدواج کرده باشند ، می توان به زنان روس کاملا اعتماد کرد  ، زنان روس ،  شوهر خود را تقریبا خدای خود می دانند و به هر شکل ممکن برای راضی نگه داشتن همسرشان   تلاش می کنند  ، اما در مورد زنان آسیای میانه با تربیت دینی – اسلامی ، انان معمولا حتی رابطه در حد سلام و علیک با مردان دیگر ، همکلاسی سابق ، همکار  را نیز از شوهر خود مخفی می کنند ، با اینکه ممکنست و معمولا هم هیچ ارتباط غیر اخلاقی در پشت این ارتباط نباشد  البته این یک قاعده عمومی است که من فهمیده ام و حتما در میان هر جامعه ای ، مردان و زنانی هستند که از نرم های عمومی پذیرفته شده تبعیت نمی کنند  که طبیعتا آن جامعه هم به آنها به عنوان نمونه های  غیر طبیعی نگاه می کند .

یک خانم روس  که در ازدواج دوم با شما ازدواج کرده ممکنست با شوهر سابق خود ، ارتباط  گپ و گفت و یا صحبت بر سر تربیت فرزندانشان که یا نزد مرد است و یا نزد زن باقی مانده اند ،  وگاها طولانی هم صحبت تلفنی داشته باشند  هیچگاه چنین ارتباطاتی از حد معین دو انسان با گذشته ای مشترک خارج نمی شود . بنا براین اصلا  زمینه اینکه به ” ناتاشا ” بگویم که چرا با مردان دیگر سلام و علیک داردو یا آنان چه کسانی هستند فراهم نبود . وی می توانست براحتی به من بگوید به شما مربوط نیست واین روابط خصوصی من است .

تصمیم برای این قطع رابطه ،  دلیل دیگری نیز داشت و آن این بود که در ازبکستان و بخصوص در تاجیکستان هم ، یک مرد ایرانی نباید هیچگاه بر سر دوستی با یک دختر با جوانان این دو کشور وارد رقابت شود ، چون جوانان در این دو کشور نه اینکه چرا زن یا دختر مفروض با یک مرد ارتباط دا رد خشمگین می شوند بلکه اساسا بر روی این موضوع حساسیت نشان می دهند که چرا وی یک مرد خارجی را به آنا ن ترجیح داده است و مستقیما از چنین دختری خواهند خواست که باید با آنهاهم دوست شود ، در مواردی این رقابت به اجبار دختر که عموما هم ” روسهای ساکن این کشور ها ” هستند به برقراری ارتباط و اگر به اعتراض مرد منجر شده باشد به قتل مرد منجر شده است ، در یک مورد یک بازرگان ایرانی که به خاطر احترام به خانواده اش  بهتر است نام وی پوشیده بماند ، با فردی به نام ….. در روسیه کار مشترک بازرگانی می کردند و دامنه این کار مشترک بازرگانی که معمولا هم صادرات اقلام خوراکی و مصرفی از ایران به تاجیکستان بود به ” تاجیکستان ” کشیده شد ، بازرگان ایرانی به دعوت  طرف تاجیک خود به دوشنبه می آید و شروع به صادرات کالا به شهر ” دوشنبه ” می کند ، در این رفت و آمدها با یک ” دختر جوان ” روس دوست می شود و سبب ساز این آشنایی هم ، خود دوستان تاجیک وی بود ند ،  وی  با اینکه متاهل و صاحب جند فرزند بوده است ، ظاهرا یک دل نه صد دل عاشق این دختر خانم می شود و در میهمانی هایی که با دوستان تاجیک خود داشته طبعا دوست دختر خود را باخود همراه می برده است ، یک بار زمانی که بازرگان ایرانی  در ایران بوده ، دوستان ” تاجیک ” وی به همین خانم تلفن زده و از وی می خواهند که با آنها به رستوران برود ، البته تنها دختر حاضر در میهمانی فقط وی نبوده است ، اما او این پیشنهاد را رد می کند و می گوید که ….. راضی نیست که وی بدون او با آنها به رستوران برود ، وقتی که مرد ایرانی به ” دوشنبه ” می اید به دوستان تاجیکش می گوید که نباید دوست دختر وی را بدون وی به رستوران دعوت می کردند و کمی هم مشاجره پیش می آید و آنان به وی می گویند بر روی چنین دوستی هایی تعصب نداشته باشد و خلاصه چنین دخترانی دهها دوست داشته اند و… یکی از کارمندان ( راننده ) فردی که طرف تجاری بازرگان ایرانی بوده است ، به همین فرد ایرانی می گوید : تو فکر می کنی که اینجا آمده ای و می توانی هر رفتاری  با دختران ما خواستی انجام بدهی و کار مشاجره بالا گرفته و با پادر میانی تمام می شود . این بار که فرد ایرانی به ایران باز می گردد یک شب چند نفر همان دختر را از خانه اش بزور با خود برده و  به وی تجاوز می کنند و به وی می گویند حالا برو و برای دوست ایرانی ات تعریف کن که با توچه کردیم ، دختر بعدا ماجرا را برای دوست ایرانی خود تعریف کرده و مرد هم با عصبانیت به دوستان تاجیک خود تلفن می کند و ضمن مشاجره چند ناسزای ناموسی هم به همان کارمندی که یکبار با وی دعوا کرده بود می دهد و آن فرد هم می گوید که تو به ما ناسزای مادر گفتی و بر سر این کا ر جان خواهی داد . باور می کنید به همین سادگی ، بعد از مدتی آن فرد چنان سر به نیست شد که تا کنون هم هیچ اثری از آثار وی پیدا نشد ، چه بر سر وی آمد ؟ کشته شد یا نشد ؟ گم شد ، موضوع به آن مشاجره بر می گشت یا نه  هیچکس نفهمید ، اما آخرین بار وی را دیده بودند که با همان دوستان و طرف بازرگانی خود در رستوران نشسته بوده و بعد همان کارمند ( راننده ) وی را برداشته بوده که به خانه ببرد و راننده  در تحقیقات گفته بود که او را به خانه اش رسانده و پیاده کرده است و دیگر وی را ندیده است …

 

بازار برکت بعد از بازسازی که در پی اتش سوزی در این بازار صورت گرفت 

با توجه به چنین واقعیتهایی بود که وقتی دیدم که ” ناتاشا ” با مردان دیگری هم ارتباط دارد که البته این ارتباط می توانست ، فقط در حد سلام و علیک باشد  و من نمی دانستم که در چه حد است ، تصمیم گرفتم که ” سر خود بگیرم و جان خود برهانم ” و عطای  وی را به لقایش ببخشم و منتظر فرصت بودم تا به دوستی ام با وی خاتمه دهم و در این اثنا بود که وی را ” با دوستش ” که یک دختر دورگه روس و تاجیک بود دیدم ، همان که در ابتدای نوشته گفتم در بازار برکت این دیدار اتفاق افتاد . با ناتاشا سلام و علیک کردم  و دوستش را به من معرفی کرد و گفت نام وی ” زهره ” است ، زهره دختری لاغر اندام با موهایی روشن ، چشمان درشت و میشی و پوست سفید و بسیار متناسب بود ، همان زمانی که با وی دست دادم ، احساس کردم که حسی مشترک بسرعت برق و باد میان ما ، میان دلهای ما ، در جان و روان ما  پیدا شد و در نگاها یمان نسبت به یکدیگر جرقه زد و هر دوحس کردیم که از دست یکدیگرمان گریزی نیست ، این را او نیز بعدا به من گفت ، با اینکه اختلاف سنی ما حدود 20 سال بود ، اما این موضوع نتوانست در پیدا شدن ارتباط جدی میان ما خللی ایجاد کند .

پایان قسمت اول  از قسمت پنجم .

چرا دختران تا جیک به مردان ایرانی عشق می ورزند  قسمت دوم click-512

چرا دختران تا جیک به مردان ایرانی عشق می ورزند قسمت اول

click-512

Tagged as: , , , , , , , , ,

Categorised in: فرهنگ ، تاریخ و جامعه, سرگرمی و طنز

2 Responses »

  1. با سلام
    من یک ایرانی هستم از کشور نروژ. سالهاست در اینجا زندگی می کنم. علاقمند به زندگی در تاجیکستان هستم اما بنظر شرایط اخذ اقامت دائم در این کشور دشوار است. چه پیشنهادی برای گرفتن اقامت در این کشور را دارید؟ آیا تاجیکها قوانین دارند که فرد بعد از سن بازنشستگی در کشورشان بشرط تامین مالی زندگی و اقامت بگیرد؟ آیا خرید ملک می تواند دلیل بر اقامت در این کشور شود؟
    با سپاس

    • سلام اطلاعاتم قدیمیه چون منهم مدتهاست در اروپا هستم اما از دوستانم دروزارت خارجه آنجا می پرسم و به شما اطلاع می دهم . . البته من در آنجا دوستان و فامیلهای زیادی دارم در صورت مسافرت شما به آنجا می توانند شما را یاری کنند . اما بنظر من قبل از تصمیم قطعی بهتر است یکبار یک مسافرت توریستی به آنجا داشته باشید .آنچه از دور راجع به تاجیکستان شنیذه اید با آنچه می بینید بسیار متفاوت است . با دیدن آنجا شاید شیفته آنجا شوید شاید هم متنفر . بستگی به روحیه و سلیقه دارد .

Leave a Reply

Fill in your details below or click an icon to log in:

WordPress.com Logo

You are commenting using your WordPress.com account. Log Out /  Change )

Twitter picture

You are commenting using your Twitter account. Log Out /  Change )

Facebook photo

You are commenting using your Facebook account. Log Out /  Change )

Connecting to %s

Start here

%d bloggers like this: