انقلاب ،”اسلامی” بوده ، پیروز شده و در پی تحقق رسالت انبیا برای هدایت نوع بشر است .
در میان آنهاییکه در پی انقلاب 57 به قدرت دست یافتند نیز دو روایت عمده بچشم می خورد الف: روایت روحانیت فقاهتی : این بخش از ایرانیان معتقداند که در پی نا کامی رسالت انبیا که با شکست و قتل امام اول شیعیان واقع شد ، مسئولیت ادامه رسالت انبیا بعهده ” آل علی “افتاد وبعد از ” غیبت صغرای” امام دوازدهم ” و ” “نواب اربعه” منصوب شده از سوی امام زمان ، علمای اسلام” می بایست پرچمدار و ادامه دهنده این مسئولیت می بودند . در سال 57 ” خمینی ” با تاسیس ج.ا. توانست این مسئولیت برزمین مانده را بعهده بگیرد و ملت ایران نیز باید این بار گران را تا ” ظهور ” امام غائب بر دوش گرفته وتمامی مشکلات آن راهم چه بخواهند واگرهم نخواهند این ازصغارت فکری وگمراهی آنان مایه گرفته و با اعمال قوانین سختگیرانه از سوی ج.ا. باید بدوش بکشند . این روایت در بیان این موضوع که اولا تمام مردم ایران به اندازه ” روحانیت و طرفدرانش ” به آماده سازی ایران برای سپردن آن به دست امام زمان هم عقیده نیستند وایران ، مدینه با ساخت قبیله ای صدر اسلام نیست که همه با یک گرایش دینی و فکری به فرمان یک رهبر باشند دوم اینکه بخشهایی از این ملت اصلا مسلمان نبوده و جمعیت کثیری از مردم هم به دیگر فرق اسلامی تعلق دارند، ناتوانی خود را برای بازی کردن نقشی ملی بنمایش می گذارد و بشدت تحت تاثیر تئوری ” دیکتاتوری دموکراتیک ” چپهای افراطی بوده و در نظام برآمده از انقلاب همه امکانات سیاسی – اجتماعی و فرهنگی در اختیار اقلیت محدود معتقد و متعهد به نظام بوده است در حقیقت آنطور که اخیرا” رفیقدوست ” می گفت برای عده ای ج.ا. مهد دموکراسی ، آزادی و سرزمین فرصت هاست ، اما اکثریتی از مردم ایران به امکاناتی که در اختیار اقلیت حاکم است دسترسی ندارند و ایران برای آنان به کشوری دیکتاتوری تبدیل شده است در کشور ی که “خامنه ای ” ساخته اگر، ” ذوب شده درولایت ” نباشی شاید حتی حقوق روزانه ات را هم به تو ندهند . ایا تا کنون شنیده اید که حقوق نمایندگان مجلس ، سپاهیان و یا طلبه ها به تعویق بیفتد ؟
آن نکته ای که خامنه ای از آن بعنوان عدالت گستری ج.ا. یاد می کند دقیقا همین موضوع است که ج.ا با در دست گرفتن تمامی منابع اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی از این امکانات برای تجهیز هواداران خود که در حقیقت بخش هایی از مردم ایران هستند و تجهیز آنان برعلیه اقشار و بخش های ناراضی استفاده کرد . ج .ا. با هوادران خود با عدالت نسبی برخورد می کند ، اما برای اکثریت مردم ایران جهنمی ساخته است که غیر قابل تحمل است .
روحانیت معتقد است که بسیاری از مردم نفع دنیا و آخرت خود را نمی دانند و باید توسط آنها به خیر و صلاح خود واقف و اگر هم نشدند بزور و اجبار در مقابل حکم خدا سر فرود آورند . درست به دلیل همین عقیده است که ” مصباح یزدی ” در باره حق انتخاب مردم در ج.ا. یا بقول وی ” حکومت اسلامی ” می گوید : مردم حقی ندارند تا انتخاب کنند .
از سوی دیگر، این روایت این بخش از حقیقت را می پوشاند که اگر برداشتن بار بر زمین مانده رسالت انبیا باید توسط انقلاب 57 که البته بعد از انقلاب مشروطه و پیدا شدن نهادهایی مانند دانشگاه و مدرسه و بانک و اداره و…اتفاق افتاد واقع می شد ، وقوع انقلاب 57 خود مترتب بروقوع همین مقدمات یعنی بسط و گسترش فرهنگ مدرن ، بوجود آمدن کشور واحد، پول واحد،قدرت مرکزی مقتدر ،به مدرسه و دانشگاه رفتن بسیاری از روحانیون ، پیدا شدن روشنفکران مذهبی و فردی که بعنوان ” معلم انقلاب ” یعنی ” علی شریعتی ” از وی یاد می شود که خود نتیجه تحولات مدرن است ، بوده است و چنین تحولاتی روی به سوی حذف روحانیت و مذهب از دخالت در سیاست دارند ، چنین جامعه پیچیده ای را نمی توان با حدیث و ظهور امام غائب اداره کرد تا بتوان آنرا به حضرتشان تحویل داد .
این روایت در تبیین این موضوع که ” روحانیت ” از زمان ” شیخ فضل الله نوری ” که تحصیل زنان را عین فحشا می دانست تا ” خمینی ” که “شرکت زنان ” در انتخابات را بر نمی تابید و یا روحانیونی که در همین تهران مخالف ماشین دودی و قوه قضاییه و حتی آموزش و پرورش و داروخانه بودند ، روز تا روز و حتی تا امروز در مقابل سیر مدرن شدن ایران در حال عقب نشینی بوده است و برای به عقب انداختن حذف تاریخی خود ، اشکال اسلامی- قبیله ای حکمرانی رااز روی ناچاری و بدلیل نداشتن هیچ الگوی اسلامی برای اداره جامعه ، با نهادهایی مدرن مانند مجلس شورا و ریاست جمهوری و سه قوه تلفیق کرده تا بتواند به شکلی ناتوان امور جامعه را بچرخاند
فرض کنید فرمایشات ” شیخ فضل الله نوری ” ، و ” آیت الله بروجردی ” و ” خمینی ” در موارد مختلف اجرا می شد ، زنان تحصیل نمی کردند ، نظام آموزش و پرورش بوجود نمی آمد ، دانشگاه وجود نداشت ، مردم فرزندان خود را به مکتب و زنان در 9 سالگی به خانه بخت می رفتند ، جامعه اصلا پیشرفتی نمی کرد که بتواند به مرحله ای برسد که در سال 1357 دانشگاهیان ، زنان ، روحانیت تحصیل کرده در دانشگاهها و فرزندان بازاریان تحصیل کرده در خارج ، وجود داشته باشند که انقلاب کنند ! وقوع انقلاب اسلامی خود مدیون بسیاری از امکانات مدرن است که در کشور پیدا شدند ..
روحانیت و اقشار اجتماعی محافظه کاردر ایران بمانند ” اژدهای یخزده در ته دریاهای منجمد ” بناگاه تحت تاثیر تابش تجدد و علوم مدرن و مدرنیته و تابش نور آفتاب بر آن ، بناگاه از خواب هزاران ساله بیدار شده و با اولین جنبش و حرکت خواب الود و گیج خود ، موجی مخرب بر پا کرد که خود به سدی در مقابل تابش شعاع نورانی خورشید گدازان علوم مدرن تبدیل شد ، هر چند که در نهایت این آفتاب سوزان روحانیت و اقشار اجتماعی هوادار وی را یا از خواب هزاران ساله بیدارمی کند ومدرن می شوند و یا با مقاومت در مقابل آن ن سوخته و از صحنه تاثیر گذاری سیاسی اجتماعی کشور حذف می شوند .
به این معنا انقلاب اسلامی خود بر اثر پیدایش جامعه ای مدرن پیدا شد ، اما سردمداران آن دراولین دور استفاده از امکاناتی که خود مدرنیته در اختیار آنان نهاده است سعی در جنگ با مدرنیته و زندگی مدرن در همه وجوه آن داشتند و به دیگر سخن انقلاب اسلامی و جمهوری برآمده از آن ، فرزند ناخلف مدرنیته اند . نمونه دیگر چنین بر خوردی با مدرنیته ” نظام فاشیستی ” است که از درون روابط مدرن پیدا می شود اما سعی در نابود کردن تمامی نهادها و تاسیسات اجتماعی مدرن می کند . روحانیت در پی نابودی نهادها و تاسیسات مدرن بوده و هست اما توده هوادار ج.ا که عموما اقشار سنتی و محافظه کار اجتماعی هستند ، نه خواهان نابودی روابط مدرن که خواهان جذب شدن به این روابط و در عین حال منتقد مدرنیته هستند که چرا روابط اقتصادی سرمایه داری وابسته روی بسوی نابودی آنان دارد بدون اینکه امکانات جذب شدن در روابط جدید رابرای آنها فراهم آورد . ” خمینی ” اما سعی در سوئ استفاده از این نارضایتی در جهت تخریب مدرنیته و پی اندازی یک نظام تخیلی گویا اسلامی بود .
روایت حاکمان از انقلاب 57 ، روایتی مذهبی – خرافی برای توجیه قدرت سیاسی ” روحانیت ” بخصوص ” فقاهتی ” است و توان تصویر آینده ای برای ایران را ندارد . روحانیت اساسا الگویی برای اداره جامعه ندارد ، با تئوریهای بشدت التقاطی اسلامی ، مارکسیستی و لیبرالیستی نمی توان یک جامع بشدت پیچیده مانند ایران را اداره کرده و آنرا بسوی پیشرفت و ترقی سوق داد.
ب: روایت دیگر ی که در میان غالب شدگان انقلاب 57از جمله رهبران سپاه پاسداران و بدنه تشکیل دهنده آن و اصلاح طلبان حکومتی معمول است اینستکه ” حکومت پهلوی” کشور را بشدت به “آمریکا” وابسته کرده بود و اموال ایران را بتاراج می برد و ایران کشوری مستقل نبود ، مردم به کمک روحانیت آگاه و مترقی انقلاب کردند و اکنون درپی ساختن ایرانی مقتدر و مستقل گام بر می دارند و هر گونه مخالفت با روحانیت آگاه و با بصیرت ( منظورشان خامنه ای ، محمدی گلپایگانی ؛ جنتی ، لاریجانی و…)مخالفت با پیشرفت ایران بسوی استقلال وپیشرفت است ، این گرایش بشدت طرفدار سیاست خارجی مداخله جویانه و ارتباط دادن ایران به دنیای اسلام بوده و حضور سپاه در کشورهای منطقه نیز از این نگاه نشات می گیرد که گویا این حضور بدنبال بوجودآوردن اقتداروعظمت برای ایران است و به شکلی نوعی نگاه ملی گرایانه –شیعی را به نمایش می گذارد . شاید اگر ج.ا. یک کشور پیشرفته تر و صنعتی تر با ارتش قوی تر را از ” محمد رضا شاه ” به ارث می برد ، این نگاه همراه با روحانیت توان استقرار یک نظام فاشیستی تمامیت گرا با ظرفیت اشغال کشورهای همسایه را داشت ، اما رهبران ج.ا. و با توجه به بحران ساختاری که اقتصاد ایران از همان سالهای 1355 به آن دچار آمده است فقط نطفه های استقرار نظامی فاشیستی را در خود نشان داده و علیرغم سرکوبهای وحشیانه دگر اندیشان ، کارگران و ناراضیان ، هیچگاه امکان بر قراری یک نظام فاشیستی فراگیر را پیدا نکردند .
اشکال این نگاه در آنست که اکثر قریب به اتفاق اشکالاتی را که نسبت به دوره قبل از انقلاب مطرح می کند و در ج.ا. هم وجود دارد را نادیده می گیرد . وابستگی شدید بودجه دولت به نفت ، استخراج و صدور محصولات طبیعی و خام بعنوان سنگ بنای در آمد ارزی ، رشد ناموزون و صرف هزینه های هنگفت نظامی ، فقر و اعتیاد و حاشیه نشینی گسترده را که از مشخصات اساسی ناکارآمدی نظام سابق می داند و امروزه در همین نظام هم وجود دارند را نادیده می گیرد .
این دسته ، نقطه قوت دفاع خود از ج.ا.را استقلال ج.ا. می دانند که باید گفت که عدم ارتباط ج.ا. با دنیای خارج و بخصوص کشورهای پیشرفته صنعتی ، بیشتر یک نوع انزوای بین المللی بخاطر عقاید بسیار منحط روحانیت حاکم در باره زنان ، مسلمانان سنی ، بهاییان ، اجرای احکام و … است ، تضاد دیگر بسیاری از کشورهای جهان با ج.ا. در اینستکه این نظام توان ایجاد اشکال در نظم موجود جهانی در منطقه را دارد بدون اینکه بتواند هیچ الگویی برای اداره کشور خود ویا نظم جانشین در منطقه و جهان ارائه دهد . آیا انزوای یک قبیله آدمخوار که دیگران حاضربه ارتباط با آنان نیستند را می توان استقلال آنان از جهان بر شمرد ؟
در مورد حضور خارجی نطامیان سپاهی هم باید گفت که ج.ا. معمولا در مناطقی حضور دارد که شیعیان آن کشورها مشکلات فرقه ای با دولتهای خود دارند و یا در لبنان ، مردم لبنان دائما تحت حملات اسراییل بوده اند و اکنون از تضاد میا ج.ا. و اسراییل برای دفاع از کشور خود استفاده برده و بعد از پایان تضادهای فرقه ای و منطقه ای، ج.ا.را از کشور های خود بیرون می کنند نمونه اثبات شده این حقیقت را در “بوسنی ” ، ” تاجیکستان ” و عراق به چشم عین دیده ایم که بعد از حل شدن تضادهای قومی وفرقه ای و منطقه ای، مردم و دولتهای آن کشورها ، ج.ا. را از مداخلات بیشتر در کشورهای خود منع کرده اند . چنین مداخلات و پایگاهایی موقت و مبتنی بر صرف هزینه های میلیاردی از بودجه فقیرترین اقشار ملت بوده و هیچ ارتباطی با اقتدار ایران حتی اسلامی و یا نفوذ ایران در دنیای تخیلی اسلام ندارد . موضوع بسیار مهم در باره وحدت بوجود آمده میان سپاه و بسیج با روحانیت حاکم اینستکه ، نقش روحانیت در ارتباط و وحدت با سپاه تجهیز ایدئولوژیک این دو ارگان مقتدر در ج.ا. است و درست در روزی که این وحدت ضربه بخورد را می توان آغاز پایان حیات ج.ا. دانست ،این نکته را نیز نباید فراموش کردکه سپاه و بسیج بخودی خود ماهیت ایدولوژیک اسلامی –فقاهتی ندارند ودرست در پی وقوع انقلاب اسلامی به وحدت با روحانیت روی آورده و به مدافعان تئوری ولایت فقیه تبدیل شده اند چون روحانیت را مدافع اقشار سنتی ، مدافع فرهنگ ایرانی در مقابل فرهنگ غربی می دانند .می توان زمانی را به تصور آورد که رهبران سیاه و بسیج از برآورده شدن اهدافی که در پی وقوع انقلاب اسلامی بدنبال آن بوده اند نا امید شده و همراه با اثبات ناکار آمدی روحانیت در برآورده اهدافی نظیر اقتصاد مستقل وغیر نفتی ، استقرار عدالت اجتماعی و سیاسی و رفع فقر فحشا و ناهنجاری های اجتماعی ، از روحانیت رویگردان شده و درمیان نیروهای سیاسی معتقد به انقلاب بدنبال متحد دیگری که بتواند این اهداف را عملی کند باشند ، این سخن به این معناست که ” انقلابی بودن ذاتی سپاه اما مسلمان فقاهتی بودن صفت ذاتی این نیرو نبوده و امکان تغییر در آن وجود دارد ” ،یک نمونه تاریخی چنین رویکردی رادر اتحاد جماهیر شوروی ونقش نیروهای امنیتی و ارتش سرخ در دو برهه زمانی بعد از درگذشت ” استالین ” و در وقایع منجر به فروپاشی اتحاد ج.ش. دیدیم
بعداز درگذشت استالین دستگاه عریض و طویل امنیتی شوروی براحتی در یک گردش 180 در جه ای بخدمت منفتقدان و دشمنان ” استالین ” در آمد ، ” رهبری سازمان خود ،” بریا ” متحد استالین را اعدام و به قلع و قمع هواداران رهبردر گذشته کشور پرداخته و حتی فرزند استالین را که منتقد اوضاع جدید بود تا سر حد مرگ تحت فشار گذاشت ووی را مجبور به تغییر نام فامیلی و هویت خود کرد ، در وقایع سال 1991( فروپاشی اتحد جماهیر شوروی ) نیز همین دستگاه مخوف و حتی ارتش سرخ براحتی بخدمت یلتسین و رهبری جدید درآمد . کوتاه سخن اینکه سپاه پاسداران صاحب ایدئولوژی نیست و زمینه اینکه روزی رودر وی روحانیت ایستاده و به قلع و قمع آنان یاری رساند دور نیست ، اما مهم اینست که رهبری و بدنه فرماندهان سپاه به گفتمان فکری و نظریه جدید دیگری که الزاما باید ” معتقد به ادامه انقلاب ” باشد برای نجات کشور از مصیبتی که به آن دچار شده است گرویده و هواداری نشان خواهند داد .
البته اصلاح طلبان حکومتی و روشنفکران دینی سعی دارند تا روایت دیگری از پیدایی ج.ا. داشته باشند که با توجه به تخلخل فکری آنان و ناتوانی از تولید فکر و سامانه عقیدتی منسجم و التقاط بخشهایی از اسلام با بخشهایی از تفکرات مدرن ، و عدم شجاعت آنان در بیان نظرات و دفاع از عملکرد خود ،ادعاهای انان قابل اعتنا نبوده وعلیرغم اقبال بخش هایی از اقشار متوسط به آنان در سطح جامعه بسرعت رنگ خواهد باخت و ج.ا. خود جز در شرایط بحرانی به آنها اجازه عرض اندام آنهم هدایت شده نخواهد داد.
Leave a Reply