تجربه تاریخی به ما ایرانیان این نکته را اثبات می کند که از زمان شروع حرکات اصلاحی در کشورمان که شاید از زمان عباس میرزا وبعد از شکستهای خفت بار منجر به از دست دادن قفقاز شروع شد ، و تا به امروز ، قدرتهای جهانی همیشه سعی وافر در مصادره این حرکات به نفع خود داشته اند . ماجرای بار گذاشتن دیگهای چلو در سفارت انگلیس در زمان نهضت مشروطیت ، قطعا به این خاطر نبوده که دولت انگلیس الزاما خواهان ترقی و پیشرفت ملت ایران بدون هیچ چشمداشتی بوده است ، که می توان گفت با توجه امکانات و قدرت آنزمان امپراطوری بریتاینا ، خواست این کشور،بوجود آمدن کشوری یکپارچه درچهارچوب منافع آن امپراطوری بوده است . البته اینکه یک دولت خارجی بتواند در حد در دست گرفتن هدایت یک جنبش و انقلاب در کشوری دیگر عمل کند ، ناشی از عواملی سیاسی- اجتماعی در درون کشور قربانی است که اینموضوع در مورد ایران ، به سنت نخبه کشی و مبارزه با هر نوع نواندیشی است که نخبگان سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی را لاجرم بسوی کمک گرفتن از کشورهای خارجی میبرد .
مثلا در مورد رضا شاه شکی نیست که میان وی و انگلیسی ها سر وسری بوده است ، اما مگر رضا شاه بعنوان یک نخبه نظامی از محافل سیاسی قدرتمند درون کشور جز تهاجم و تحقیر چیزی دید ؟ طبیعتا این سنت نخبه کشی ، زمینه روی آوردن وی بسوی کمک گرفتن از انگلیسی ها بوده است .
بنطر میرسد رضا شاه نیز با این نگرش که با بیطرف کردن انگلیسی ها و یا با بیطرفی مثبت آنان بقدرت رسیده و بعد از شر آنهاهم خلاص میشود ، در کودتای اسفند 1299 شرکت می کند . اما وی بمجرد روی آوردن بسوی آلمان ها مورد غضب انگلیسی ها قرار گرفته که نهایتا منجر به برکناری وی میشود.
بر همه ما روشن است که دخالت بریتانیا در جنبش مشروطه و بعدا در دولتهای بعد از بر تخت نشستن رضا شاه ، نقش مهمی در سترون کردن حرکت تجدد خواهی و پیشرفت بسوی مدرن شدن ایران داشته است . بریتانیا که تا قبل از پیروز شدن بالشویکها در روسیه حتی خواهان تجزیه ایران بود ، بعد از استقرار اتحاد شوروی برعکس خواهان بوجود آمدن دولتی مستقر و کشوری یکپارچه اما در چهارچوب منافع خود در ایران شد .
قدرت انگلیسی ها نهایتا بدانجا رسید که درشهریور 1320 ، توان به تبعید فرستادن رضا شاه را داشته و با اجازه آنان بود که محمد رضا شاه هم بقدرت رسید و نهایتا هم این ویلیام سولیوان آمریکایی بود که مهر پایان را بر سلطنت پهلوی ها و حکومت محمد رضا شاه زد ه و به وی گفت که آمریکا از وی می خواهد که ایران را ترک کند .
یا در انقلاب 1357 ، امروز دیگر مسلم شده است که خمینی هم با امریکایی ها سر وسری داشته و قطعا خمینی نیز که میدانسته با مخالفت شدید جامعه چپ ، ملی گرا و روشنفکری آنزمان روبرو میشود و خریدن حمایت آمریکا را در میانه چالش هایی که با گروههای رقیب داشته برای خود امتیازی میدانسته است و از سوی دیگر وی با دادن چراغ سبز به آمریکا ، آن کشور را نیز ترغیب کرده که دست از حمایت از شاه بکشد ، سعی در خریدن حمایت آمریکا و شاید هم با امید بازی دادن آنها کرده است .
در مورد خمینی و ج.ا. آمریکا بعد از تلاش های اولیه برای امکان داشتن حضور سیاسی ( فراتر از حضور دیپلماتیک خشک و خالی ) در ایران بعد از انقلاب و موفق نشدن در آن تلاشها ، چنان دشمنی با خمینی ویارانش نشان داد و منجر به اعمال چنان تحریمها و حمایت از عراق در جنگ با ایران شد ، که اگر هم آمریکا در ایران حضور مستقیم داشت ، نمی توانست چنین ضربه های مهلکی به پیشرفت ایران و ایرانی بزند ، بدست اوردن این استقلال از نوع ولایی عملا به ضد خود عمل کرد و نتیجه آن این شده است که بسیاری از ایرانیان امروز از هرگونه تلاش استقلال طلبانه هم بیزارشده اند . مسابقه میان فعالان اپوزیسیونی خارج از کشوربرای خدمت به کشورهای خارجی و حتی تلاش برای مرتبط شدن با رسانه های آمریکایی و انگلیسی از سوی فعالان سیاسی- اجتماعی داخل کشور ، نوعی ابراز سرخوردگی از ادعاهای توخالی استقلال طلبانه ج.ا.است ً .
امروز اما در آغاز قرن پانزدهم هستیم ، سیاست نخبه کشی از سوی جامعه سنتی ایران و نماینده ارتجاعی ترین مردم ایران از سوی ج.ا.بشدت در حال اجرا است .
نخبه های کشور از اساتید دانشگاه ، پزشکان ، نخبه های امور انفورماتیک ، پرستار و معلم و کادر فنی همه در حال فرار از ولایت اسلامی هستند . آمریکا بعنوان نیروی اصلی شکست خورده در ایران بیشترین تلاشها رابرای جذب نخبگان ایرانی در همه امور وبخصوص امور رسانه ای و با هدف منحرف کردن حرکات ترقیخواهانه ملت ایران بسوی چهارچوبی که بیشترین منافع برای آن کشور را متضمن باشد در این باره دست به تلاشهای جدی زده است . جذب مبارزان و فعالان سیاسی- اجتماعی و تبدیل کردن آنان به خبرنگاران حقوق بگیر خود که بنا بر پولی که می گیرند متعهد به در نظر گرفتن منافع صد درصدی کشور آمریکا و تقدم دادن آن به منافع ایران هستند ، بزرگترین خطری است که حرکات ترقیخواهانه مردم ایران بسوی روشنگری و نوزایی را تهدید می کند . ممکنست بگویید که منافع ایران و آمریکا در یک راستا است و ایندو با یکدیگر تباینی ندارند ، بقید مطلق می توان گفت نه تنها منافع ایران و آمریکا که منافع هیچ دو کشوری در دنیا بخصوص میان ابر قدرتها و کشورهای در حال توسعه هیچگاه در یک راستا نیست و نخواهد بود . نه تنها منافع ایران با آمریکا که با روسیه ، چین و اروپا در یک راست نیست . پس هر ایرانی حقوق بگیری و مشخصا در امور سیاسی- رسانه ای ، قطعا و نهایتا در خدمت به منافع آمریکا به منافع کشور خود پشت خواهد کرد . مگر افغانهایی که حتی در سطحی در حد وزیر امور خارجه با آمریکا همکاری میکردند توانستند آن کشور را از شخم زدن کشورشان با بمبهای قاتل جلوگیری کنند ؟ این موضوع در مورد عراقی هایی که با آمریکا در حمله به کشورشان همکار ی کردند نیز صادق است .
پس آمریکا فقط نخبه های علمی ایران را جذب نمی کند ، نخبه های سیاسی ایرانی را جذب و با تبدیل کردن آنان به تفاله ، آنهارا به خبرنگاران دون پایه و حقوق بگیر خود جذب و برای فردا روزی که به نیاز به مدافعین ایرانی سیاستهای خود در ایران داشت در آب نمک خوابانده است .
مبارزه با ج.ا.اساسا به معنای فراموش کردن اهداف انقلابی که از دوران مشروطیت شروع شده و باید تا رساندن ما ایرانیان به نوزایی ، روشنگری ، حکومت قانون و نوعی عدالت اجتماعی است ادامه دارد و حرف اساسی اینستکه آمریکا فقط یک نظام صد در صد وابسته و مطیع خود می خواهد که هیچ ربطی به اهداف ترقیخواهانه ما مردم ایران ندارد . یک حکومت وابسته هیچگاه یک حکومت مدافع منافع ملی نخواهد بود ! یک حکومت وابسته هیچگاه نمی تواند یک حکومت مستقل باشد .
جنبش زن ، زندگی ، آزادی ، نیز بعنوان بخشی از انقلاب مداومی است که از دوران نهضت مشروطیت شروع شده و تا برقراری ایران دموکرات ، سکولار و لاییک ادامه خواهد داشت . تلاش آمریکا برای مصادره این حرکت ، قطعا بخشی از تلاش برای به شکست کشاندن انقلاب پر شکوه و مداوم ایران است
دیدارهای اخیر مقامات دولت آمریکا با ، نازنین بنیادی ،رویا حکاکیان وشری حکیمی باضافه معصومه علینژاد که پای ثابت اجرای سیاستهای آمریکا در برخورد با ج.ا. است ،علیرغم ارتباط سنتی مقامات آمریکایی با رضا پهلوی ، شکی باقی نمی گذارد که مقامات آمریکا از هم اکنون برای بخاک نشاندن تلاش ما ایرانیان برای داشتن کشوری مستقل ، دمکرات و پیشرفته و تلاش برای بوجود آوردن کشوری نفت فروش که حداکثر در آمد نفتی خود را به واردات از غرب و بخصوص واردات اسلحه از آمریکا اختصاص میدهد ، کمین کرده است.
فعال کردن آدمهایی که هیچ هویت سیاسی ملی گرا ، مستقل و مترقی نداشته اند و در شرایط لازم ، به فرمان آمریکا می چرخند ، قطعا از اولین گامهای آمریکا و غرب برای سترون کردن حرکات ترقی خواهانه مردم ایران است . فعال شدن حامد اسماعیلیون بعنوان پدری داغدار که هر چند با انگیزه های فردی به سیاست کشانده شده است اما فردی سیاسی نیست و در قامت رهبری سیاسی قطعا جز ضربه زدن به جنبش ، کار دیگری از وی بر نمی آید ، می تواند به بخشی از تلاشهای آمریکا و یا اروپا برای در اختیار گرفتن رهبری جنبش حاضر تبدیل شود .
اینکه آمریکا تا چه حد در تلاشهای خود موفق خواهد شد ، بسته به تحلیلی است که از ماهیت و سمت و سوی جنبش جاری داشته باشیم و بنطر میرسد حرکت آمریکا در حمایت از چهره های از نظر سیاسی باصطلاح بی بته در ایران نیز وابسته به تحلیلی است که این کشوراز جنبش زن- زندگی – آزادی دارد .
این جنبش ماهیتی در تقابل با نهادهای سنتی سیاسی پوزیسیونی و اپوزیسیونی ( سلطنت – حکومت دینی – اصلاح طلب – مجاهدین خلق ) دارد و نوعی جنبش(1) است که در نوشته ای دیگر در بحث ماهیت این جنبش به آن خواهیم پرداخت .
1-(( Non Establishment ))
Leave a Reply