در این نوشته موضوعات زیرمورد بررسی قرار می گیرد :
برای خواندن مقاله اول در این باره کلیک کنید
الف : اشاره به نوشته اول در برخورد با طرح ” جمهوری دوم “
ب: ” جمهوری دوم با مجموعه نگرش و تحلیل اقای عرفانی در باره ایران و آنچه در کشور ما گذشته است ، همخوانی ندارد ، این موضوع بدین معنی است که برای معتقد بودن به ضرورت استقرار ” جمهوری دوم ” پیش زمینه ها ی تحلیلی و فکری ، لازم است که جناب ” عرفانی ” فاقد آن پیش زمینه ها و تفکر هستند .
ج : در میان گروههای سیاسی و اپوزیسیونی ، تقریبا هیچ گروه و سازمان و حزب واز جمله آقای عرفانی دارای پیش زمینه های فکری پذ یرش ضرورت استقرار جمهوری دوم نیستند
د : پذیرش بر پایی “جمهوری دوم” نیاز به کدام پیش زمینه ای تحلیلی و فکری دارد ؟
الف : در نوشته اول در برخورد با طرح موضوع جمهوری دوم گفتیم که استقرار جمهوری دوم بعد از خلع ید از ” جمهوری اسلامی ” ضرورتی تاریخی است که اساسا در پی سیر و روندی که گذشتگان ما و مشخصا از انقلاب مشروطیت بدینسو آغاز کردند ، مطرح می شود ، این ادعا می خواهد بگوید که آنچه در دوران یکصد و سی ساله بعد از سقوط ” سلسله قاجار ” و بعد از برپایی ” مجلس شورای ملی ” و استقرار ” سلطنت پهلوی ” بر ایران گذشته است سیر منظم ( البته با گسست هایی ناشی از دخالت خارجی ، کودتای 28 مرداد ، حکومت پهلوی دوم ) و تاریخی بوده است که به شکل منحصر بفرد و ویژه خود ، بدنبال اجرایی کردن اهداف انقلاب کبیر فرانسه بوده است و این برداشت اساسا متکی به اهداف اعلام شده فعالین و رهبران نهضت مشروطه و تلاشها و جانبازی های آنان در بر پایی حکومت قانون و خانه ملت و….. است . از آن زمان تا کنون ملت ایران گامهای بلندی در روند تکمیل سیر تاریخی و مورد نیاز “تشکیل یک دولت مدرن ” برداشته است و این پروسه تا کنون نیز ادامه داشته وخلع سلطنت و اکنون ، خلع روحانیت از قدرت ، اجزا طبیعی در رسیدن و دستیابی به دموکراسی و مردم سالاری و مجلس مستقل از قوه مجریه و استقلال سیاسی بعنوان شرط اصلی بر قراری حاکمیت ملی بوده و خواهد بود . بنابراین مقدمه ، برای اینکه بتوان ” استقرار جمهوری دوم ” را یک ضرورت تاریخی بر شمرد باید به این سیر تاریخی حرکت ملت ایران باور داشت ، نمی توان آنچه را که بر ملت ما در یک صد و سی ساله آخیر گذشته است یکسره شکست و سیاهی و ناشی از فقدان حافظه تاریخی ایرانیان ، یا اشتباه فاحش ایرانیانی که در سال 1357 به برقراری ج.ا . رای دادند و باعث قدرت یابی ” روحانیت ” شدند ، دانست و انگاه به یکباره سخن از برقراری و استقرار جمهوری دوم گفت ، جمهوری دوم در ادامه جمهوری اول و جمهوری اول بگذار که تحت رهبری ” روحانیت ارتجاعی ” بوده باشد ، در نتیجه ” انقلابی که ما ایرانیان برای زدودن یکی از دوپایه اجتماعی ضد دمکراسی و حکومت قانون و قوه مقننه و قضاییه مستقل یعنی سلطنت ، برقرار شده است و همین روحانیت ارتجاعی بخاطر تضاد قدرت با سلطنت ، آن نیروی سیاسی را از قدرت خلع کرده و این خود حرکتی به جلو بوده است ، همه ملت ها در گذار از کشورهای ملوک الطوایفی وروابط عقب مانده فئودالی بسوی استقرار روابط بورژوایی و سرمایه داری و حکومت های آزاد و جامعه باز ، چنین سیر وافت و خیز هایی داشته اند و در دوره هایی نیروهایی بشدت ارتجاعی قدرت را در ان کشور ها در دست گرفته اند ، ناپلئون مستبد قطعا مناسبتی با اهداف ازادی خواهانه انقلاب کبیر فرانسه نداشت اما اکنون قطعی شده است که همان ” ناپلئون بنا پارت ” با لشکر کشی های وحشیانه اش اهداف انقلاب فرانسه را در اقصی نقاط جهان پراکند . بر این اساس عقب مانده بودن حاکمیت جمهوری اسلامی ، سرکوبگر بودن آن ، مستبد بودن آن ، الزاما به معنای شکست اهداف انقلاب مداوم ایران از مشروطه بدینسو نیست ، همین که ” روحانیت ” بر اثر وقوع انقلاب یار دیرین خود ” سلطنت ” را از مسند قدرت سیاسی محو کرد و این خود بر اثر حرکت مردم ایران بوده است را می توان گام بلندی به پیش دانست .
ب : گفتمان “جمهوری دوم ” با مجموعه نگرش و تحلیل اقای “کوروش عرفانی ” در باره ایران و آنچه در کشور ما گذشته است ، همخوانی ندارد.
تفکر و دستگاه تحلیلی اقای ” عرفانی ” به مانند اکثریت غالب روشنفکران و جریان های سیاسی ،انقلاب 57 را حرکتی صد در صد ارتجاعی و ناشی از عقب ماندگی مردم ایران در آن دوران می دانند ، بر روی کار امدن جمهوری اسلامی را بر اساس توطئه ” کنفرانس گوادلوپ ” و نیروهای خارجی برای بر روی کار آوردن ” خمینی ” می دانند ، اما می دانیم که عقب نشینی آمریکا و انگلیس از ادامه قدرت ” شاه ” بخاطر حرکت توفنده مردم ایران بوده است و مردم ما خود آگاهانه رهبری آن بخش دیگر از مردم را که روحانیت را برهبری فکری و سیاسی خود بر گزیده بودند پذیرفتند . هیچ توطئه و فریب و توهمی در کار نبوده است ، محدودیت های تاریخی باعث انتخاب شدن خمینی از سوی مردم ما شده است نه توطئه ” گوادلوپ ” و آمریکا و انگلیس ، قدرتهای بین المللی ” خمینی” را پذیرفتند چون چاره دیگری نداشتند و در این بی چارگی ، سعی کردند در آن زمان ، خمینی را برای منافع خود کم و کم خطرتر کنند .
این تفکر و دستگاه فکری بر اساس خود محوردانستن اساس ترقی و پیشرفت جامعه فکر می کند چون در سال 57 ، نیروهای مترقی و ملی به قدرت نرسیده اند پس آن حرکت یکسره سیاه و حتی ” بالا آوردن هر آنچه که مردم در مشروطیت بدست اورده بودند ” است ، حتی بعضی از تفکرات چپ نیز چون رضا شاه انان را سرکوب کرده است ، نهضت مشروطه را نیز شکست خورده می دانند . ” اقای عرفانی ” حتی در برنامه هایشان که من همیشه آنها را می بینم مردم ایران را با لقب ” تو سری خور ” ” خرافاتی ” و ندانم کار ” نام می برند ، در حالی که ملت ما اولین مردمی بوده اند که برهبری دکتر مصدق ، اولین بار در تاریخ کشورهای خاورمیانه ای نفتی ، حرکت ملی کردن صنعت نفت را شروع کرده اندو بعد هم همین ملت که در آن از مدرن وخورده بورزواژی جدید تا سنتی و آخوند و بازاری در آن وجود دارند ، از ترس در نیفتادن به جنگ داخلی از رودرویی با اراذل مورد حمایت دربار و ارتش موقتا عقب نشسته اند و روحانیت در آن کودتا به مانند همیشه و همراه با سلطنت به مردم خود خیانت کرد .
ج : در میان گروههای سیاسی و اپوزیسیونی ، تقریبا هیچ گروه و سازمان و حزب واز جمله آقای عرفانی دارای پیش زمینه های فکری پذ یرش ضرورت استقرار جمهوری دوم نیستند .
این ادعا بر این مبنا استوار است که عموم گروهها و احزاب سیاسی ، پیشرفت و ترقی مملکت را اساسا در قدرت گیری و حاکم شدن ایدئولوژی و خوانش خود از منافع کشور می دانند ، در این مورد ” تفکرات چپ ” نمونه مشخصی هستند که اگر هر حرکت اجتماعی و سیاسی ، با تحلیل آنان از ” مرحله انقلاب ” همخوانی نداشته باشد ، آن حرکت را ارتجاعی می دانند . شخصیت مورد بحٍث ( اقای عرفانی ) نیز صرف بقدرت رسیدن روحانیت را در سال 1357 صد در صد ارتجاعی می دانند . ملاک پیشرو بودن یک حرکت سیاسی – اجتماعی ، اهداف اعلام شده آن رهبری سیاسی در واحد زمان نیست ، بلکه باید دید درآن جامعه و مردم مفروظ و ساختار اقتصادی – سیاسی با آن رهبری مفروض چه خواهند کرد . روحانیت از سال 1357 تا کنون به مانند دانه شنی درون امواج خروشان دریای طوفانی ایران ، چرخیده ، سعی در تغییر خود که نه رنگ عوض کردن و البته حفظ خصوصیات ارتجاعی خود داشته اما این جامعه ما ست که با روحانیت بازی می کند ، این خامنه ای و ولایت فقیه نیست که توانسته باشد ایران و ایرانی را به رنگ خود در آورد ، در حرکت زمان ، این مردم ما بوده اند که عقب مانده ترین روستاییان طرفدار روحانیت و طلاب و عقب مانده ترین بنیادگرایان شیعی را به درون کوره مدرنیزاسیون گیرم که نه مدرنیته پرتاب کرده اند و اکنون بسیاری از همان کسانی که ” اقا ” را توی ” ما ” می دیدند ، خود مدعی قدرت سیاسی روحانیت شده اند ، در همه منطقه پروسه قدرت گیری و دخالت روحانیت در سیاست در حال آغاز شدن است ، در مصر و اردن و حتی عربستان سعودی ، ” اخوان المسلمین ” در کمین قدرت هستند و پشتیبان توده ای دارند ، اما در ایران سربلند ما ، مردم در چالشی تاریخی بدنبال برانداختن قدرت روحانیت و محو این نیروی ارتجاعی از اریکه قدرت سیاسی و حتی اجتماعی هستند . با چنین نگرشی همه کسانیکه حرکت ملت ایران را بخصوص در سال 57 حرکتی روبقهقرا می دانند ، قادر به درک تاریخی آن حادثه بزرگ تاریخی نبوده و خود محوری و جدا بودن از حرکت توده ها و سکتاریسم از ویژگی های اساسی تفکر آنان است .
د : پذیرش بر پایی “جمهوری دوم” نیاز به کدام پیش زمینه ای تحلیلی و فکری دارد ؟
اندیشه استقرار جمهوری دوم ، که من خود از سال های قبل در باره آن چندین مقاله نوشته ام ، بر اساس پذیرش ایده ” انقلاب مداوم از نوع انقلاب فرانسه و یا حتی انقلاب اکتبر روسیه است ، در روسیه نیز هر چند که ” حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی ” از رهبری جامعه به کنار زده شد ، اما اهداف انقلاب اکتبر که بوجود آوردن دولتی قوی و مستقر که بتواند در مقابل حرص و آزکشورهای پیشرفته در بروی کار آوردن دولت مطیع خود در روسیه بود و هست تا اکنون هم ادامه دارد
یعنی سیری که در ایران به استقرار ” جمهوری دوم ” منجر می شود سیری است که قبل از ما و نسل ما شروع شده بوده است بسیار پیشتر از آن در کشورهای اروپایی و در پی نوزایی و رنسانس در آن کشور ها آغاز شده بوده است . بنا براین در حال حاضر گفتمان غالب در کشورهایی از نوع ما که ایران از همه این کشورها در این پروسه ، پیشروتر است ، ” توده ای شدن ” مدرنیته ” و خارج شدن قدرت از دست ” نخبگان سیاسی ، قومی ، مذهبی ، نظامی و یا سلطنتی ” است . طبیعی است که این پروسه در ابتدا می بایست ، عقب مانده ترین توده ها را که عموما در حکومتهای اتوکرات از کمترین امکانات بر خوردار بوده اند را از تحصیل و امکانات شهری و آشنایی با بوروکراتیسم آشنا کند ومداخله این توده ها در سیاست با خود ارتجاع و استبداد این اقشار و آخرین مقاومتهای روحانیت و اقشار محافظه کار اجتماعی را بهمراه می آورد که گاه حتی به قدرت گیری آنان منجر می شود اما این امر موقتی است .
این سیری است که ایران و به نوعی د رترکیه ” رجب طیب اردوغان ” و حتی چین و روسیه در جریان است ، در کشوری کمونیستها به قدرت رسیده اندو بدون اینکه خود بخواهند روابط سرمایه داری را در آن کشور مفروض گسترش داده اند ودرکشوری دیگر بنیاد گرای شبه سکولاری مانند ” رجب طیب اردوغان ” این وظیفه تاریخی را حتی بدون آگاهی تئوریک به پیش می برد .
اما در مورد ایران اگر این سیر بخواهد به ” استقرا رجمهوری دوم ” منجر شود ، باید به ” انقلاب ” معتقد باشیم ، یعنی محو ” خامنه ای ” و روحانیت از قدرت فقط با انقلابی دیگر و نه آنطور که “اصحاب واشنگتن ( اپوزیسیون واشنگتن نشین ) فکر می کنند با انقلاب رنگی و یا آنطور که آقای عرفانی در مقاله اولشان می گویندبا فشار حرکات مدنی و عقب نشینی حکومت اسلامی ، قابل دستیابی است . اما چرا بخشی های وسیعی از اپوزیسیون و جناب “عرفانی ” از بکار بردن کلمه ” انقلاب ” احتراز می کنند ؟ درست به این خاطر که طرفدران نظام سابق و حامی بین المللی آنا ن یعنی ” امریکا ” ، می خواهند که ایران از مسیر تاریخی خود که دستیابی به دمکراسی و حکومتی ملی است ، به مسیر دیگری بیفتد و این ملت وروشنفکران آن دیگر به تغییرات بنیادی نیندیشند و مانند یکی از ” اصحاب واشنگتن ” از همین الان قول ” دولت کوچک ” بدهند و قول زدودن سوبسیدها و اجرای تعدیل ساختاری و….را بعهده بگیرند . انقلابی که به استقرار جمهوری دوم منجر شود ینگی است اما برنگ سرخ به معنای تصرف قدرت با زور از سردمداران ولایی حکومت اسلامی است ، انقلاب رنگی ایران به رنگ سرخ است چون ستون فقرات آنرا کارگران و روشنفکران ملی و مترقی و اقشار متوسط و اقشار سنتی است که بسرعت در حال از دست دان اعتماد به رژیم حاکم هستند .
پیش نیاز اعتقاد به ” جمهوری دوم “و اعلام اینکه آخرین بازمانده سلطنت باید قبل از اعلام آمادگی برای فعالیت سیاسی انحلال سلطنت را اعلام نماید و این با موضوعی که اقای ” عرفانی ” در باره اینکه طرفداران سلطنت نیز بعد از سقوط ج.ا. حق دارند و بیایند و متاع خود را عرضه کنند کاملا متفاوت است ، اگر طرفدران سلطنت حق داشته باشند که بیایندو برای برپایی ” سلطنت ” تلاش کنند چرا طرفدران ولایت فقیه مثلا با خوانش روشنفکری دینی چنین حقی نداشته باشند ؟ و البته هیچکدام چنین حقی ندارندو باید از سپهر سیاست در ایران حذف شوند .
بنظر می رسد آن تفکری که بر آنست تا به طرفداران سلطنت اجازه حضور دوباره در صحنه سیاست ایران بدهد نمی تواند در جمهوری خواهی خود صادق باشد و یا حضور پرقدرت طرفدران نظام سابق که مستطهر به حمایت ” دونالد ترامپ ” هستند ، صاحب چنین تفکری را مرعوب کرده است .
Leave a Reply