نگاهی به برنامه پرگار «تغییر در آمریکا – انتخابات در ایران » با شرکت « فرخ نگهدار – علیرضا نوری زاده » .
در این نوشته به مواضع مطرح شده از سوی« فرخ نگهدار » از فعالان جنبش چپ در باره تاثیر حضور « جو بایدن » بعنوان « رئیس جمهور آمریکا » و بر صحنه سیاسی در ایران می پردازیم .
بنظر میرسد خلاصه تئوری مطرح شده از سوی؛آقای « نگهدار» اینست : «طبقه جدید بوجود آمده در دوران حیات جمهوری اسلامی ، اکنون به چنان مرتبه ای از توان اقتصادی رسیده که توان تاثیر گذاری در سیاستگذاری چه در داخل و چه در روابط بین الملل « ج.ا» را پیدا کرده اند و قدرتگیری « حزب دمکرات » در ایالات متحده ، بعنوان یک عامل خارجی ، زمینه تاثیرگذاری طبقه جدید در حوزه رقابتهای سیاسی داخلی و امور بین الملل را فعال خواهد کرد »
وی در ادامه چنین ادامه میدهد که برای طبقه جدید سرمایه دار بوجود آمده در دوران حیات « ج.ا.» و در صورت برداشته شدن« تحریم ها » حضور در، بازارهای منطقه ، مهمتر از حضور در « پادگان های » منطقه است و بر اساس چنین نگرشی نتیجه می گیرند که : اگر تحریمها برداشته شوند ، زمینه مذاکره میان آمریکا و ایران فراهم شده ومحتمل است که حاکمیت هم سعی بر فراهم آوردن حضور حداکثری مردم در انتخابات آتی ریاست جمهوری را داشته و از کشانده شدن مردم به خیابانها مانند آنچه که درچند سال گذشته شاهد آن بودیم و موجب تقویت جریان برانداز می شد ممانعت بعمل خواهد آمد.
نظریه مطرح شده از سوی « نگهدار » دقیقا معطوف به حوادث منجر به فروپاشی « اتحاد جماهیر شوروی » وبا توجه به موج اصلاح طلبی در میان مقامات حزب کمونیست اتحاد شوروی ، نهایتا فروپاشی و وقوع « انقلاب های مخملی » در بعضی از کشورهای سابق اتحاد شوروی مانند « گرجستان »، « قرقیزستان » ، « اوکراین » و … میباشد .
بسیاری از نظریه پرادازان که در باره دلایل فروپاشی اتحاد شوروی تحقیق کرده اند نیز به همین نطریه « فرخ نگهدار » رسیده اند که در «کشور شوراها» و در فرایندی که بخصوص بعد از کنگره بیستم حزب کمونیست ، آغاز شد ، طبقه جدید در آن کشور شکل گرفت واین طبقه در یک فرایند که بیش از سه دهه بدرازاکشید به چنان حدی از قدرت اقتصادی و سیاسی دست یافتند که دیگر دردرون مرزهای آشکارو محدودیتهای پنهان آن امپراطوری جای نمی گرفتند و لاجرم برای به حرکت در اوردن سرمایه هایشان مجبور به عبور از نظام و ارتباط گیری سیاسی و اقتصادی با سرمایه جهانی شده و بدین شکل زمینه فروپاشی و بقدرت رسیدن اصلاح طلبان درون نظام از نوع « گوربا چوف »و در ادامه « بوریس یلتسین » و نهایتا « ولادیمیر پوتین » فراهم شد .
این تئوری در باره یکی از دلایل فرو پاشی « اتحاد شوروی » نظریه ای واقعبینانه است و در یک کتاب بزبان روسی که من خود عنوان آنرا « خانه ای در گذر گاه تاریخ » ترجمه کرده ام به شکل سناریویی برای مجموعه ای تلویزیونی مطرح شده و در میان مجامع روشنفکری و دانشگاهی « روسیه » مطرح است . اما این نظر یک واقعیت را در نظر نمی گیرد و آن اینکه بعد از بروز آن مشکل در « شوروی سابق » ، حزب کمونیست چین سعی در تبدیل مقامامات حزبی و حتی نظامی و امنیتی به صاحبان سرمایه های بانکی ومالی ودولتی کرده تا از بروز چنان نقیصه ای جلوگیری بعمل بیاورند ، طرحی که توسط هاشمی رفسنجانی در سپردن فعالیتهای کلان اقتصادی به فرماندهان سپاه ورهبران حزبی و فکری در ج.ا از جمهوری خلق چین الگو برداری شد تا زمینه افتراق میان ایدئولوژی حزبی وکلان سرمایه دار بودن از میان برداشته شود و دقیقا به این خاطر است که در « چین » و «ج.ا» و در حال حاضر طرحهای نئو لیبرالی با توجیهات ایدئولوژیک و یا حزبی مجری می شوند . اجرای این سیاست منتج به این تغییر شده است که برخلاف آنچه که در اتحاد شوروی سرمایه دار بودن در تضاد با تفکرات حزبی و ایدئو لوژی رسمی حزب بود و سران حزب و دولت خواهان فرار از آن تفکرات رسمی بودند اما در « ج.ا.» « تفکرات حاکم و ایدئولوژی رسمی ، خود مدافع سپردن سرمایه های کلان بدست مقامات سپاه و نظام است .
//////////////////////////////
در این باره بیشتر بخوانید
////////////////////////////
. تناقضی که شباهت آنچه که در شوروی اتفاق افتاد و انطباق آن با وضعیت ایران با آن روبروست اینکه در « شوروی » اکثریت رده های بالا ی حزب کمونیست وگردانند گان وسیع امور لشکری و کشوری عموما اصلاح طلب بوده و خواهان ایجاد تغییرات بنیادی در اداره امور کشور و حزب بوده و کمونیست ها ی ارتدکس هر چند در رهبری اما در اقلیت کامل بودنددر صورتیکه در ایران امروز اوضاع کاملا بر عکس است و اداره امور اصلی و مهم نه در دست اصلاح طلبان که در دست اصولگرایان و یا همان طرفداران سرسخت و ارتدکس انقلاب اسلامی است .
انطباق آن تئوری با واقعیات جامعه ای بنام ایران و حکومتی بنام « ج.ا.» محل چند اشکال جدی نیز هست که به آن خواهیم پرداخت و مهمترین آن اینکه اگر قرار است «طبقه جدید » در دفاع از هویت طبقاتی و سرمایه اقتصادی و اعتبار اجتماعی خود بهمیدان بیاید و با درجه بالای تاثیر گذاری خود ، زمینه نفوذ اقتصادی و تغییرات سیاسی ی و نظامی را فراهم آورد ،توسط کدام حزب و جریان سیاسی موجود در کشور اینکار را انجام خواهد داد ؟ یعنی عنوان سیاسی این نوکیسه ها چیست ؟ کدام حزب و جریان سیاسی سخنگوی این جریان اجتماعی است ؟ قطعا منظور « نگهدار » اصلاح طلبان و برهبری « سید محمد خاتمی » است ،و اینان قرار است انقلابی رنگی در ایران براه بیندازند .! به هر حال ما در باره کشوری در میان فضاهای آسمانی صحبت نمی کنیم ، بلکه در باره کشوری به نام ایران و یک وضعیت سیاسی مشخص صحبت می کنیم و درمیان جریانهای سیاسی آن کشور هم «اصلاح طلبان » شبیه ترین افراد و جریان سیاسی به کسانی است که می توانند حامل و مجری ادعای مطرح شده از سوی آقای « فرخ نگهدار » باشند . ترجمه سیاسی صحبتهای ایشان این می شود که در صورت برداشته شدن تحریمها ، زمینه قدرت گیری اصلاح طلبان ، عملا تحت رهبری « سید محمد خاتمی » فراهم خواهد شد ! که این خود فراهم آورنده عوامل آشتی حکومت و مردم و بی تاثیر شدن آرزوهای « سرنگونی طلبان » را فراهم خواهد آورد . هر چند که بخش وسیعی از« سرنگونی طلبان »نیز خود به انقلاب مخملی که نتیجه فعال کردن اقشار متوسط که معمولا هم متحد اصلاح طلبان هستند ُ معتقد بوده و امید دارند که فعالیت سیاسی اقشار متوسط و مرفه جامعه نهایتا به عبور گویا مسالمت آمیز از نظام منجر خواهد شد .
بنابراین « فرخ نگهدار » حرف جدیدی ندارد وی میگوید اگربرای اصلاح طلبان زمینه مانور سیاسی فراهم شود، امکان بزعم ایشان « آشتی ملی » فراهم شده و کارها بخیر و خوشی حل خواهدشد و البته بقول حضرت حافظ « این دعا ملائک هفت اسمان کنند » ، اما چرا تاکنون برغم گذشت 20 سال از برآمد اصلاح طلبان و گرفتن سکان قدرت از سوی آنان در سال 1378 گشایش مورد نظر طرفداران چنین نظریه های حاصل نشده است ؟
از سال 1378 تا کنون و در نبردی سهمگین میان اصلاح طلبان که در میان اقشار اجتماعی بیشترین نزدیکی را به اقشار متوسط و مرفه داشته و مانند اصلاح طلبان « اتحاد شوروی » سابقه کار در دستگاههای امنیتی و رده های بالای حکومتی را نیز داشته اند ، در جریان است ،اما چرا اصلاح طلبان نتوانسته اند موفقیتی در بعقب راندن جناح مقابل داشته باشند ؟ نهایت اینکه آقای « نگهدار » مدعی پیشرفت است و می گوید اکنون تصویر « خانم نسرین ستوده » برروی جلد و صفحه اول بسیاری از نشریات چاپ می شود و این امر قبلا متصور نبوده است ! هیچ تحلیلگر واقع بین سیاسی ای این موضوع را پیشرفت نمی داند اما به سئوال خود برگردیم و آن اینکه : چرا اصلاح طلبان نتوانسته اند موفقیتی در بعقب راندن جناح مقابل داشته باشند جواب این سئوال درست همان نکته ای که تمامی مدعیان ایجاد « انقلاب مخملی » با پشتوانه های فکری کاملا متفاوت در ایران ، از آن غافل هستند و آن وجود عناصر ی با تبار طبقاتی خورده بورژوازی سنتی ، بازار و روستاییان برهبری « روحانیت ولایی »در هیئت حاکمه ایران است که اتفاقا دکتر « مهر زاد بروجردی » در پژوهشهای خود آنان را بیشترین نفع برندگان از « انقلاب اسلامی » میداند .
تحقیقات و کتاب مرجع و پر ارزش ” ایران پسا انقلاب “که به کوشش ” دکتر مهرزاد بروجردی ” و ” کوروش رحیم خانی ” جمع آوری شده است نشان میدهد که بعد از انقلاب اسلامی ، بیش از 23% از پستهای نمایندگان مجلس ، وزرا و مشاغل کلیدی در ” ج.ا” توسط افرادی اشغال شده است که پیشینه کشا ورز و خانواده های فقیر داشته و4% در صد نیز با پیشینه خانوادگی کارگر و حدود 30% مشاغل نیز به روحانیون که اکثریت قریب باتفاق آنان نیز پیشینه روستایی دارند . افرادی با پیشینه خانوادگی بازاری نیز15% از به قدرت رسیدگان در حکومت ” ج.ا.” هستند .
رهبران حزب کمونیست در اتحاد جماهیر شوروی و کارکزاران عالیرتبه حزب در فردای جابجایی رنگی حکومت « صورتی در قرقیزستان ، نارنجی در اکراین و …» جایگاه محکمی برای خود متصور بودند در حالتیکه روحانیت بعنوان یکی از دو نهاد قدرتمند سیاسی حاکم بر ایران در فردای وقوع انقلاب رنگی و بر سر کار آمدن آخوندهای مخملی مانند «خاتمی »، افول کامل سیاسی – اجتماعی خود را دیده و ازآن روزی میترسند که بر سر آنان همان بیاید که روزی بر سر « شیخ فضل الله نوری » از سوی روحانیت مشروطه طلب أمد .
در کشورهایی که انقلاب رنگی در آن کشورها بوقوع پیوست بر اثر تغییرات ناشی از انقلاب رنگی طبقه ای جدید متکی و مشتاق به ارتباط با اقتصاد جهانی سرمایه داری بقدرت رسیدند اما بر خلاف آن کشورها، در ایران امروز ِفعالان اقتصاد سنتی با شبکه ای مشتمل بر 2/5 میلیون بنگاه خرد تولید و توزیع سنتی که بیش از 40٪ نیروی کار ایران را تشکیل می دهند ! و این آن نیروی سهمگینی است که زمینه وقوع انقلاب مخملی و عبور مسالمت آمیز در ایران را از اعتبار انداخته است !
این واقعیت در ایران بعنوان سد محکمی در مقابل خواستاران عبور مسالمت آمیز از « ج.ا.» از اصلاح طلبان حکومتی تا « رضا پهلوی و شورای مدیریت گذار و …»خود نمایی می کند .این آن واقعیاتی است که درهیچیک از کشورهای سابق اتحاد جماهیر شوروی وجود نداشت . در آن کشورها بخاطر وجود یک دوره حاکمیت تعاونی های تولید و توزیع در شهر و روستا و بخصوص در تولیدات کشاورزی و روستاها ،(ساوخوز و کلخوزها ) زمینه ای برای ادامه حیات اقشار سنتی فعال در امور امور تولید و توزیع نگذاشته بود و این آن فرق اساسی است که همه طرفداران انقلابهای مخملی و یا عبور مسالمت آمیز از « ج.ا.» به آن توجه نمی کنند . خصوصیتی که به تئوری انقلاب در ایران تماما خصلت دیگری میدهد .
تناقض دیگری که این تئوری یعنی قدرتگیری سیاسی طبقه جدید و یا همان «اصلاح طلبان » با آن روبروست اینکه اگر قرار است که حوزه تاثیر گذاری این طبقه صاحب وزن در حد تعیین سیاستهای داخلی و خارجی شود و آنطور که در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد ُ نظام سیاسی حاکم را به اضمحلال بکشاند ، بسیار طبیعی است که سران « ج.ا» و بخصوص هسته سخت آن یعنی « بیت و سپاه » آن تجربه را دیده از هم اکنون به مقابله با ان برخاسته و حتی بقیمت یک نزاع خونین و سرکوبهای بسیار شدید از وقوع آن جلوگیری بعمل آورند .
یک نمونه بارز این هشیاری دستگیری ایرانیان دوتابعیتی که از نظر شغلی و یا تحقیقاتی به یک نهاد و یا مرکز مطالعاتی وابسته هستند میباشد .
دقیقا با توجه به تجربه اتحاد شوروی و حظور نمایندگان سازمانهای غیر دولتی اروپایی و تماس آنها با اصلاح طلبان وروشنفکران ناراضی در شوروی سابق ، در ایران امروز اما با هر نوع تماس سازمانهای غیر دولتی پژوهشی ، مطالعاتی و دانشگاهی اروپایی و آمریکایی با فعالان سیاسی – اجتماعی داخل کشور به عنوان مسئله ای امنیتی برخورد کرده و افراد دوتابعیتی را دستگیر و به بدترین شکل مجاذات می کنند .. بقول معروف ، یک توتالیتر نه ، حالا یک «مومن »از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود .
تجربه اعمال خشنترین برخوردها با جمعیت تظاهر کننده در 1378، 1388 ، 1396،1397و آبان 1398 اثبات کننده نظریه مااست و از سوی دیگر و با توجه به سرکوبهای شدید اقشار اجتماعی فعال در حمایت از اصلاح طلبان که توان تحمل سرکوبهای خشن اعمال شده از سوی حاکمیت را ندارند ، بنظر نمیرسد که طبقه جدید بوجود آمده در دوران حیات « ج.ا.» از ظرفیت وسیع تاثیر گذاری در تعیین سیاست گذاری های داخلی و بین المللی « ج.ا» ودر مخالفت با « بیت و سپاه » را داشته باشد .
البته اشاره مجری برنامه « پرگار » به « نگهدار » در باره ماهیت کلان سرمایه داری در نظام اسلامی که آنرا « سرمایه داری سیاسی » نامیدند بسیار قابل توجه ومحل اشاره است وآن اینکه بخش وسیع سرمایه ها در سرمایه داری در ایران تحت رهبری و هدایت دو مرکز سیاسی – نظامی یعنی « بیت خامنه ای متشکل از دهها نهاد و بنیاد و سپاه پاسداران » بوده وقبل از هر نفع اقتصادی به دستاوردهای سیاسی سرمایه گذاری های خود فکر می کنند .
بنظر میرسد با توجه به توازن نیروها در داخل ، منطقه و بین المللی ُ « رهبر جمهوری اسلامی – خامنه ای » به نوعی ادامه بر جام که بهترین عنوان برای آن « صلح مسلح » بود ادامه داده و تقریبا با هیجکدام از درخواستهای مصالحه در داخل و یا عقب نشینی از حضور منطقه ای و یا توقف توسعه صنعت موشکی و هسته ای بصورت کامل موافقت نخواهد کرد و این وضعیت یعنی وضعیت « همزیستی مسالمت آمیز » با « آمریکا » یعنی دشمن شماره یک « ج.ا.» طبیعتا تا زمانی که وحدت میان « بیت و سپاه» بر قرار باشد ادامه خواهد یافت .
البته تذکر دیکر مجری برنامه آقای کریمی به « نوری زاده » در مورد دادن هویت « مونث» به « قدرت » در ایران نیز جالب توجه بود و قابل بتذکر است که جناب « نوری زاده » نه تنها به قدرت ،هویت « مونث » میدهد که ایشان حتی « ایران » را هم « ایران خانم » می نامند! « نوری زاده » هر گاه که بخواهد فرط علاقه و تمنای استفاده خود را نسبت به پدیده ای بیان کند به آن پدیده »هویت « مونث » میدهد .
Leave a Reply